loading...
مجله اینترنتی 7 ایرونی
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
ایمیل های شما برای شرکت در مسابقه 6 352 shahram
هدر لایه باز با موضوع تفریحی سری اول 0 196 shahram
4 کد کاربردی و مفید برای وبلاگ یا وب سایت 0 155 shahram
کد بنر گوشه باقابلیت مخفی کردن بنر و باز شدن لینک 0 110 shahram
کد اسلایدر زیبای آخرین نظرات 0 148 shahram
ابزار گوگل پلاس حرفه ای و زیبا 0 146 shahram
کد تبلیغات متنی برای تمام سیستم ها 0 162 shahram
دربی تهران (( بنظر شما کدوم تیم میبره؟ )) 1 157 shahram
ایجاد امکانات در انجمن 0 110 shahram
سایت طراحیون مسدود شد 1 175 shahram
جلوگیری از کپی کردن مطالب 1 151 soft
عکس جدید امیر آقایی با ظاهری متفاوت در رودخانه 2 174 soft
ترول های با مزه سری اول 2 177 soft
تاپیک جامع سفارش کاور برای شبکه اجتماعی به رایگان 2 255 soft
کسی هست یه قالب خوب به من معرفی کنه 1 167 shahram
طراحی رایگان بنر برای کاربران انجمن 3 354 shahram
نوشته بصورت نئون 0 119 shahram
حرکت متن در نوار وضعیت 0 94 shahram
بارش برف 0 97 shahram
پیام خوش امد گویی 0 100 shahram
کد قفل کردن راست کليک 0 90 shahram
دانلود اکشن حرفه ای برای زیباتر کردن عکس 0 108 sam17
قالب کامل عکس چت 0 140 shahram
قالب کامل ربو چت (robochat) برای چت روم 0 110 shahram
اسکریپت وبلاگدهی وطن بلاگ نسخه 4.1 همراه با آموزش نصب 0 98 shahram
میگم یه وقت زشت نباشه ! ( طنز ) 2 148 shahram
تصادف وحشتناک تریلی با 25 خودرو در تبریز !+ تصاویر 2 141 shahram
دوست داری تو کدوم موقعیت باشی ( طنز ) 2 157 shahram
اوباما رو ببین !!! 2 134 shahram
اگه می تونی این جمله ها رو تکرار کن !!! 1 90 morebi
علیرضا بازدید : 132 1392/07/06 نظرات (0)

زن هق هق میکرد و اشک میریخت. وقتی دلیل آن همه بیتابی و درد را پرسیدم. با نگاهی که شادی فرسنگها از آن فاصله داشت گفت: «باورتان میشود کودک هفت ساله به جرم مزاحمت برای نوامیس محاکمه شود؟ پسرم ساسان زندگی ما را سیاه کرد. او بچه آدم نیست، بچه شیطان است. دیگر حاضر نیستم حتی یک روز او را نگه دارم. هیچ شباهتی با بچه های عادی ندارد. » و بعد که آرامتر شد، تعریف کرد:

«من و همسرم هر دو کار میکردیم ولی الان من به خاطر او کارم را از دست دادهام. ساسان از سن ۲ سالگی پیش مادرم بود. وقتی سه ساله شد آنقدر مادرم را اذیت کرد که او هم از دست بچه من خسته شد. باورتان نمیشود، بچه سه ساله با پرت کردن قاب عکس به طرف مادرم باعث شد که او بینایی یک چشم خود را از دست بدهد.

دیگر رو ندارم به دیدن پدر و مادرم بروم. بعد از آن جریان ساسان را به مهدکودک بردم. هر روزیکی از اولیای بچه های مهدکودک شکایت میکرد. ساسان چند بار بچه های دیگر را کتک زده بود. چند بار سوسک به جان بچه ها انداخته بود. باورتان نمیشود که این بچه حتی به حیوانات رحم نمیکند. بیش از صدبار ماهیهای قرمز عید را کشت. او دنبال گربهها میکند و آنها را میزند و…

یک روز با مربی مهدکودک دعوا کرد. من سرکار بودم که خبردادند بروم و ساسان را به خانه ببرم. آن روز صدبار از مربی و مدیران عذرخواهی کردم تا آنها راضی شدند یک فرصت دیگر به ساسان بدهند. هرچه از این بچه پررو و شیطان خواستم که از مربی خود معذرت بخواهد زیربار نرفت. فردای آن روز فهمیدم که ساسان در کلانتری بازداشت است.

سراسیمه از محل کارم به کلانتری رفتم. این پسر که نمیدانم باید چه چیزی دربارهاش بگویم به خاطر تلافی و اذیت مربی خود مهدکودک را آتش زد. نمیدانم اصلاً کبریت را از کجا آورده بود. به هر حال خدا رحم کرد آن آتشسوزی فقط خسارت مالی داشت. ما خسارت را پرداختیم و من مجبور شدم کار خود را رها کنم و مواظب ساسان باشم.

من که هیچ، اگر تمام دنیا هم جمع شوند از پس این شیطان برنمیآیند. از سن ۴ تا ۶ سالگی خودم از او نگهداری کردم. این دو سال برایم یک عمر گذشت.

۳۰ سال بیشتر ندارم اما موهای سرم مانند زنان کهنسال سفید شده و زود پیرشدهام. در این دو سال جرأت نداشتم پلک برهم بگذارم. اگر یک لحظه غافل میشدم، او از خانه خارج میشد. تا حالا چند بار از پدرش، عموش و من دزدی کرد. برای آن که او این کارش را تکرار نکند پول بیشتری به او دادم اما این کار نه تنها کمکی نکرد بلکه باعث شد او بیشتر منحرف شود. او در یک چشم برهم زدن از خانه خارج میشد و با پولهایش چیزهایی میخرید که رو ندارم بگویم. آخر چه کسی باور میکند که یک بچه ۶ ساله در عرض پنج دقیقه cd مبتذل بخرد و به خانه برگردد؟

یکبار وقتی به دستشویی رفته بودم، او از خانه فرارکرد. سه روز تمام گم شد. بعد از سه روز خودش به خانه بازگشت. وقتی از او پرسیدیم که کجا بودی؟ گفت: برای تعطیلات رفته بودم شمال! بعدها فهمیدم که در آن چند روز در خیابانها میگشته و شبها را با کودکان خیابانی درپارکها سرمیکرده. هرچه روانشناس و مشاور در تهران بوده او را معاینه کردند. فکر میکردم رفتار او وقتی به مدرسه برود خوب خواهد شد. اما او روز اول مدرسه سر همکلاسیاش را شکست.

درعرض همین چند ماه بیست دفعه از مدرسه فرارکرده است. چند روز پیش هم دوباره فهمیدم که ساسان درکلانتری بازداشت است. وقتی به کلانتری رفتم فهمیدم که او بعد از فرار از مدرسه برای یک دختر ۱۸ ساله مزاحمت, تجاوز ایجادکرده، در ضمن یک بسته حشیش در جیبش بوده است. دختر بیچاره تمام بدنش میلرزید و میگفت که این بچه مثل یک پسر ۲۰ ساله او را مورد آزار قرارداده. من اصلاً نمیدانم آن بسته حشیش را از کجا آورده است

من از قاضی پرونده خواستهام که او را چند سال در کانون اصلاح و تربیت کودکان نگاه دارد. البته مطمئن هستم مسوولین آنجا هم از پس این جانور برنمیآیند و او را از آنجا هم بیرون خواهند کرد… . »

و اما ساسان با چشمانی که از آن آتش زبانه میکشید و لبخندی زهرآگین مادر را نگاه میکرد انگار از اشک ریختن زن بیچاره لذت میبرد.

روانشناسان پزشکی قانونی هوش ساسان را بیش از کودکان عادی اعلام کردهاند اما این کودک با چنین هوش و ذکاوتی باید در کانون اصلاح و تربیت دوران کودکی را بگذراند.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1162
  • کل نظرات : 304
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 789
  • آی پی امروز : 108
  • آی پی دیروز : 142
  • بازدید امروز : 939
  • باردید دیروز : 675
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 4,486
  • بازدید ماه : 11,707
  • بازدید سال : 74,170
  • بازدید کلی : 1,404,455