دیـگر تـحـسـیـنـت نمی کنم...
حالا کـه عــــــاقل شـــده ام،
مـی بـیـنـم کـه آنــــقدر ها هم دوســـــــت داشـتـنـی نــــبودی...
دیـگر تـحـسـیـنـت نمی کنم...
حالا کـه عــــــاقل شـــده ام،
مـی بـیـنـم کـه آنــــقدر ها هم دوســـــــت داشـتـنـی نــــبودی...
دل
ایـن واژه ی بـی نقطه گــــاهـی به وســـعت یـک دریـــــا برایت دلـــتـنگی میکند !
خَستــــه ام....!
امــــا تَحمـُـــل مـی کُنــم...
خُــــدایـــا روزِگـــارت با من و احساسم بـَــد تـــاکـــرد...!
خـــــــــــدا دلم زنگ تفریح می خواد ...
باور کن خسته شـــــــدم ...
از این کلاس رقصیدن به ساز دنيا ...!!
حسِ خوبی نیست
در رویایِ کسی گم بشی که . .
فکر تو حتــــــــی در خوابش نمیگنجد
چقدر خوبه که بدونی یکی یه جایی داره
یه آهنگی رو فقط به یاد تو گوش میده
تو که بارون رو ندیدی
گل ابرها رو نچیدی
گِله از خیسی جاده های غربت میکنی؟
تنهایـی یـعنی: یـه بـغض ِ کهـنه
یـه چشـم ِ خـیس
یـه موزیک لایت
یـه فـنجون قهـوه ی تلخ ...
به هوس بازي اين بيخبران ميخندم
هركه گويد سخن از عشق بدان ميخندم
خندهء تلخ من از گريه غم انگيز تر است
كارم از گريه گذشته بدان ميخندم
تعداد صفحات : 12